بدون عنوان
سلیمان فرزند داود
یکی از جذاب ترین تعبیرات " نفس و عشق " ، قصه دیو و سلیمان است که از دیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است . قصه چنین است که سلیمان فرزند داود ، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود ، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند (قرآن / سبا / ١٣) . این دیوان ، همان لشکریان نفسند که اگر آزادباشند ، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند ، خادم دولتسرای عشق شوند. روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت . دیوی از این واقعه باخبر شد . در حال خود را به صورت سلیما...
اتل متل قورباغه
اتل متل قورباغه الان میون باغه اتل متل قورباغه الان میون باغه داره می خونه قورقور صداش میاد ازاون دور ************** اتل متل مرغابی کجایی؟ توی آبی؟ داری چکار می کنی؟ ماهی شکار می کنی؟ خوش به حالت مرغابی! همش میون آبی! ...
لیلی، لیلی، های های
لیلی، لیلی، های های گریه کنیم! وای وای! گریه چرا؟ چون که رفیق ناز ما مریض است. دوست تمام بچهها مریض است. لیلی، لیلی، های های گریه کنیم! وای وای! گریه چرا؟ چون که رفیق ناز ما مریض است. دوست تمام بچهها مریض است. &n...